کبوتر با کبوتر باز با باز ! حقیقت این چنین بوده از آغاز. در این عصر پر از ناباوری ها که یکسو برج و باروهای وحشی خراشیده حریم آسمان را و یکسویش هزاران کودک خرد برند حسرت به دندان تکه نان را به روی پرده های دلکش ساز به یکسو رقص انگشتان زیبا و خیالی یه… بیشتر »
کلید واژه: "زائرمشهد"
زائری بارانی ام ، آقا به دادم می رسی؟ بی پناهم خسته ام ، تنها ، به دادم می رسی؟ گر چه آهو نیستم اما پر از دلتنگی ام ضامن چشمان آهوها ، به دادم می رسی؟ از کبوترها که می پرسم نشانم می دهند گنبد و گلدسته هایت را… بیشتر »
دل را نظر لطف تو بیتاب کند مس را به خدا، طلا کند، آب کند اشکم که چکید پشت این «پنجره»، گفت: «فولاد» که دیده، درد را آب کند آیینهدلان از تو صفا میگیرند آیین محبت و وفا میگیرند باور کنم این پنجره از فولاد است؟ اینجا که شفاعت و شفا میگیرند این روضه،… بیشتر »
آخرین نظرات