اواگرازمرگ میترسید؛کفنش رادورسرنمیپیچید!
درکوچه های خیانت؛عباوقبای پیامبررانمیپوشید!
اوعمریست آرزوی داشت وبه آرزویش رسید
همچواربابش حسین اجلش بازخم دل رسید
مادرش رسیدودید قاتلش برسرش لعنتی داد
باجگرسوخته نشست وبه آن زهرا جرعه آبی داد
آرام زیرلب گفت نوش جان کن آب شهادت را
مثل اربابش نپسندید زندگی با ذلت و خوار را
زهرا آمد و دستی برزخم دلش کشید و گریه کرد
آرام یاحسین گفت وبایادغریب نینواآرمان پرکشید
[شنبه 1401-08-21] [ 04:52:00 ق.ظ ]