حضرت نور
 
  خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما  

   


خرداد 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            





جستجو





  دلنوشته‌   ...

 

 

بایادتوبا بغض میگویم به خود، دردا چه شب هاباتو بودم…

به زبان ساده‌ وسلیس به تو می‌گویم من دلم تنگ شده برایت کاش پیش تو بودم…  هرگزنفهمیدم چراسرنوشت تورا به من رساند امافرصتی برای زندگی باتو نداد.

عزیزمن حالا که مراترک کرده ای درکدام آسمان پرسه میزنی!

من هرشب سربه بالا برایت دست تکان میدهم. همان جا همان شب که مهرت به دلم افتاد گذرگاهم شده.

چند باری از آن کوچه طرد شدم ولی گویی وطنگاهم شده.

گذشت سال ها اما بوی تو آنجا محفوظ شده. من که همان صحن ورواق کنار بارگاه حضرت ،چشم هایم به گذرگاهت دوخته شده.

سرراه نشستم ودنبالت سرم گردان شده

شرمنده بار آخر تو رامحکم به آغوش نگرفتم، دل خسته من از کجا می‌داند وقت فراق ابدی شده. آنکه جانت راگرفت میداند جانم درجانت مانده است.

خودم باچشم دیدمت رفتی وای برچشمانم کاش کور بوده

آرزو کردم که بویت را باد به منزلمان برساند وای برمن اگر همان لحظه پدربداند.

گفته بودی آمدم به دیدارت ولی دیگر دیر بود.  درجواب میگویم این تقدیر بود.

توچه میدانی تمام روزهایم بی تو مثل پاییز بود. دختری چادر سفید وسینی به دست تمام ذهنم مشغول این بود پای درس.

 استاد چه می‌داند طالبش چه داده از دست. حیران وخسته مدام می‌کند درس را تکرار

ولی نه طاقت شنیدن هست ونه ذهنی مانده بیکار

گفته بودی وعده ی دیگر نماند.  

پشت درهای بسته دیگر کسی منتظر من نخواهد ماند.

آرزو کردم تو بایک دیگری باشی، لاقل تو برعکس من خوشبخت باشی.

آرزوهایم محال وسخت بود من که می‌دانم تو بدبخت تر بودی.

گیر بودم چه کنم روزها گذشت از پیشم رد میشدی وچشم به نمی انداختی 

من که همیشه منتظرت بودم خوش بین بودم گفتم شاید ازپیری انتظار مرانشناختی

  یا که ترسیدی پدر بیند و روی چشم هایت پرده ی انداختی.

خواب دیدم که عروسم وبه آغوش وصالم میروم حرام است جز تو پیش کسی دیگر روم.

زیرلب نام توجاری شده برلبم ترسم بخوابم وبشنود زمزمه راپدرم.

ای من فدای تو ولی کاش هیچ وقت نمیدیدمت !  

عشق من را روزگار ویران کرد  

برای آرامش باخود میگویم عزیزم بدی درحقم نکرد.

موضوعات: حرف دل, دلنوشته  لینک ثابت



[پنجشنبه 1404-02-18] [ 09:36:00 ب.ظ ]





  دلنوشته   ...

​لحظه ی اخر وداع، آنقدر محوتماشایت بودم که کلمات و جملات برایم گنگ ونا مفهوم بود.

هیچ باورم نمی شد که با این رفتنت بازگشتی رابه همراه نخواهد داشت.

 عزیزدلم!

  الان که این جملات را مینویسم بغضم شکست واشک از چشمانم جاری شد دیگرتوان نوشتن ندارم اما خودت میدانی توان صحبتی هم نمانده.جوهر خودکارم خون دل است…

 تنهایی خودم یک سمت و طعنه های دیگران سمت دیگر، توکه رفتن راترجیح دادی من با این همه تنها ماندم .  لحظه ای آخر تو را به آغوش محکم سپردم  و اشک هایم جاری شد اما انگار ازعاقبت کارت خبر داشتی گفته بودی برای من تمام دنیا را رها میکنی اما درراه نوکریت مراهم فدا میکنی‌.

 حال و روز عجیبی دارم تمام روزهایم  وجودت را کنارم حس میکنم .   بغضی آرام دارم‌. از جنس دلتنگی ،گلویم را فشار می دهد. حسرت های زیادی بعدازتو دردلم ماندناخواسته بادیدن زوج هایادتو می افتم وبغض میکنم . 

هیچ وقت فراموش نمیکنم.آخرین بارآمدم جسم زخم وپرازخونت را بغل کردم. ارام دستم را روی زخم هایت کشیدم نازت کردم روی سر شکافته ات که قلبم راشکافت دست کشیدم. آرام در گوشت زمزمه کردم علی،فاطمه هستم!

اما وقتی تمام امیدم راناامید کردی چشمان نیمه بازت را بوسیدم وبستم اشکانم را بادستان پرازخونت پاک کردم اما دیگر بعد از تو چشمانم را به روی همه بستم.  درکنارمولایت امیرالمومنین چشم هارابستی درکنار این آقا خیلی قول ها به من داده بودی وشکستی… 

من مزارت راغرق بوسه کردم ولی توهمچنان نیامدی! همیشه ترس ازدست دادنت داشتم واما اینبار خودم رااز دست دادم. شب هابالشتم رابغل میکنم وخواب تورا میبینم کاش جابه جا میشد.  نمیدانم چه بگویم خودت برای بیقراری هایم دعا کن توانی ندارم.

موضوعات: همسرانه, عشق, دلنوشته, شهدا  لینک ثابت



[سه شنبه 1404-02-16] [ 07:21:00 ب.ظ ]





  یار غائب   ...

🌿❤️🌿❤️🌿

 

انگشت‌ به‌لب‌ مانده‌ام‌ از قاعدهٔ‌عشق

ما یار ندیده ، تب‌معشوق‌کشیدیم..؛💔

موضوعات: دلنوشته  لینک ثابت



[جمعه 1402-02-15] [ 06:53:00 ب.ظ ]





  خدا   ...

❤ و ما تسقط من ورقة إلا یعلمها ❤

و هیچ برگی از درخت نمی افتد مگر آنکه خدا از آن آگاه است

💖 سوره انعام آیه ۵۹ 💖  

موضوعات: دلنوشته  لینک ثابت



[چهارشنبه 1402-02-13] [ 06:59:00 ب.ظ ]





  خدایی   ...

🌿❤️

خدای‌من می‌گفت:

وقت‌هایی که آشفته‌ای، بی‌قراری  دستت به هیچ‌جا بند نیست هیچ راهی جلوی پات نیست زیاد زمزمه کن:

«یَا نَاصِرَ كُلِّ مَخْذُولٍ، یَا مُفَرِّجَ الْهُمُومِ…»

خدا مثلِ بنده‌هاش نیست که نادیده‌ات بگیره می‌شنوه، می‌بینه،برات قشنگ خدایی می‌کنه.

موضوعات: دلنوشته  لینک ثابت



[دوشنبه 1402-02-11] [ 07:15:00 ق.ظ ]





1 3 4 5 6

  خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما