ابوالحسن جمال الدین علی ابن عبدالعزیز معروف به (خِلَعی)
ناصبی(دشمن اسلام) اهل موصل بودند.
در شب های رجب وشعبان مادرش نذرمیکند که همانند پدرش زوار امام حسین(ع) را بکشد.
زمانی که به سن نوجوانی رسید تصمیم گرفت نذر مادرش را اداکند.
دنبال زوار رفت در راه بغداد کربلا
در انتظار نشست وخوابید.
شیخ امینی در موسوعه غدیر وسیدامین اعیان الشیعه، شیخ نوری در دار السلام
سید جواد شبر فی ادب الطف روایت میکنند:
زمانی که خوابید، در عالم خواب دید که قیامت برپاشد.
و آن راسمت جهنم میبرند.
در عالم خواب گفتن جرمش زوار امام را اسیر وغارت میکند.
دومرد سر در جهنم گفتن وارد نمیشود.
دلیل راپرسیدند!
گفتن غبار زوار حسین (ع) بر جسمش نشسته.
آن را دوباره بردن و لباسش روخارج کردن
دوباره گفتند نمیبرند.
گفتند اینبار چرا: بوی غبار در دماغش ماند.
دراین هنگام از خواب بیدار شد.
شمشیر راانداخت ودنبال غافله رفت وگف من برای قتل زوار حسین (ع) رفتم
وباتوبه برگشتم.
از اهل غافله پرسید توبه من پذیرفته شده گفتن آری!
وآن را باخود وارد حرم کردن
باوضو وارد ضریح شد وتوان ورود نداشت!گفت امام حسین (ع) باید اشاره دهد اینکه توبه من را قبول کرده.
در این هنگام پرده کنده وجسمش با پرده پوشیده شد!
آن را خلیعی گفتن چون امام خلع کرد روی صورتش واین اشاره برای وی بود!
در این هنگام این ابیات را سرود:
إذا شئت النجاة فزر حسينًا
غدًا تلقى الإله قرير عين
فإنّ النار ليس تمسّ جسمًاعليه غبار زوّار الحسين
اگر دنبال نجات هستی در کربلا امام حسین (ع) را زیارت کن.
چون آتش جهنم جسمی را که غبار زوار آن بنشیند رانمیسوزاند.
این است حسینی که عالم رادیوانه کرده…
انصار ویهود وناصبی هارا از خود بی خود کرده…
این است کرم ولطف و محبت با عدو…
خوشا به حال شیعه گر بداند چه شفیعی در قیامت انتخاب کرده..
[جمعه 1401-06-04] [ 10:55:00 ب.ظ ]