حضرت نور
 
  خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما  

   


بهمن 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30      





جستجو





  عاشق بیتاب   ...

زهیر،مردی اهل دنیا بود.
رقص،لهو،قمارو….
زهیر شب زود هنگام منزل رسید.


السلام علیکم…
جوابی نشنید!
السلام علیکم…
باز جوابی نشنید!


دلهم همسر زهیر،باتعجب نگاه کرد!
زهیر؟!


بله زهیرم.


زهیر نشست ساعت ها باخود فکر می‌کرد.
از جابرخاست!

دلهم وسایل سفرم را آماده کن قصد رفتن به حج را دارم.
دلهم تعجب کرد!
زهیر کجا وحج کجا!
گفت بابی أنت وامی منم همراه تومیام.

بار سفربسته شد وهمراه زهیر ده نفرازدوستان رفتن.

در طول راه دلهم ازدور زهیر رانگاه می‌کند،چه اتفاقی برای زهیر افتاده.
قبل از رسیدن به مکه،زهیر نگاهی به حجاج می‌کند.

گفت:دلهم من نوری را که دنبال آن آمده بودم رو نیافتم برگردیم.

دلهم:زهیر باز برگشتی سر کارت، یبار توعمرت اومدی حج زدی زیر حرف چرا...
فایده نداشت،گویی زهیر نور حج راندید.
ازبین ده دوست زهیر سه نفر همراه او برگشتن.

در راه برگشت،همزمان قافله زهیر با قافله امام حسین روبه رو شد.

زهیر آن سمت رانگاه کرد.
آرام گفت دلهم نگاه کن این خودش نیس
دلهم:کی زهیر؟!
گف خودش..فقط یکی این قد رو داره این حضرت عباس نیس!
حالا اینو چرا دیدیم مسیر راعوض کنیم.

زهیر فکر می‌کرد دور میشد گویی عاشق بادوری نزدیک میشد.

خیمه رو زدند وقت ناهار بود،بسم الله…
صدای شنیدن السلام علیکم….
زهیر از جا برخاست،عباس!
چه می‌خواهید؟!
گفت مولایم کارت دارد.
زهیر:بگو به مولایت نمیخاهم اوراببینم.

عباس:مشکلی نیس خدانگهدار.

زهیر سرسفره نشست.
چشمان پرازاشک،دستان لرزان،صورت رنگ پریده
دلهم:زهیر چه شده عذاب وجدان گرفتی؟
همین لحظه بود که صدای رئوفی از پشت خیمه ها شنید السلام علیکم،نگاه کرد حسین!
بله حسینم شنیدم نمیای گفتم خودم میام شاید کاری داشته باشی!
زهیر:داری منو میکشی بااخلاقت!
حسین نزدیک شد آرام توگوش زهیر زمزمه کرد،زهیر باسرعت وارد خیمه شد.
دلهم،دلهم من تورا طلاق دادم وهرچه اموال رابرای توبخشیدم،من دارم باحسین میروم.

دلهم:چه شد خودم تورافرستادم والان تنهایم گذاشتی اجازه نمی‌دهم تااینکه به من قول بدی روز قيامت اگراز انصار اباعبدالله شدی مرا شفاعت کنی.

عرض کرد ان شاءالله
نزد امام حسین آمد گف دلهم میگوید..حرف را کامل نکرد،امام فرمود: هر دوشفیع هم هستید.

دلهم آمد،زهیر مرا طلاق دادی واجازه ی برای خروج از تولازم ندارم ؟
بله طلاق دادم
گف پس منم باحسین میروم!
کسی که همسرش باحسین شهید می‌شود باید خودش بازینب اسیر شود.?

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



[شنبه 1401-06-05] [ 02:14:00 ب.ظ ]





  اسیر عشق   ...

اسیران کربلا، بازماندگان واقعه کربلا همچون امام سجاد(ع)، امام چهارم شیعیان و حضرت زینب(س) که به اسارت لشکر عمر بن سعد درآمدند. اسرا به دستور عمر بن سعد، شب یازدهم محرم در کربلا نگه داشته شدند و بعد از ظهر روز یازدهم، به کوفه نزد عبیدالله بن زیاد برده شدند. ابن زیاد، اسیران را بر روی محمل‌هایی بدون پرده و پوشش و با همراهی گروهی از جمله شمر و طارق بن مُحَفِّز به دربار یزید بن معاویه در شام فرستاد. او دست و پای برخی همچون امام سجاد(ع) را غل و زنجیر کرد.

امام سجاد(ع) و حضرت زینب(س) با سخنان خود در هنگام اسارت، سبب تحول روحی و پشیمانی برخی از مردم و بنا بر نقلی پشیمانی یزید (هر چند به صورت ظاهری) از جنایات واقداماتش شدند.

علمایی همچون شیخ مفید، شیخ طوسی و محدث نوری بر این عقیده‌اند که اسیران کربلا بعد از آزادی، به مدینه بازگشته‌اند، نه کربلا؛ اما بنابر نقل سید بن طاووس در لهوف، کاروان اسیران به کربلا بازگشتند.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



[سه شنبه 1401-05-25] [ 04:04:00 ق.ظ ]






  خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما  

 
 
 
 
مداحی های محرم