کوچه ای بی عبورم ،شبی بی مهتاب… درد چون هواست و به ناچار میکشم نفس…. قورت داده ام زمستان را یخ بسته دلم… گیر کرده ام در خلوت ِ خاموش و جا مانده ام در فصلی که عشق راهش از من جدا گشت… دیگر مرا نمیشناسد آن آشنای دور… آفتاب آرزوهایم را ربوده فلک دیگر… بیشتر »
آخرین نظرات