شبی که دست سلمان علمدار قطع شد،
آن شب همه خنده های وطن قطع شد.
ای شیر وطن افتادی وبعد از تو همگی شیر شدن گمان کردن علی تنهاست و بعد تونامردا، مرد شدن
هر کدام به بهانه ی عشق به وطن ،شعاری داد نمیدانن علی برای این وطن جان سلمان داد
تورابطه ی زیبای عشق به وطن را با دست قطع شده ات پیوند زدی…
رفتی وبارفتنت زخمی بر دل پیر فلک زدی
روضه ی تو نیز به گودال کشید
داغ آن خاتم به دل ها حسرتی کشید
دستی نداری تا بگیرم از زمین پاشی
امیدهس که بدون اون دست هم پاشی؟!
اشک ما شد روان از هر دوعین
سخت است زخم آن جبین..
[سه شنبه 1401-10-13] [ 08:55:00 ب.ظ ]