اشتیاق زهرا علی را از خونه برون کرد
ورنه از خونه آمدنش دشوار است
اهل یثرب همه خوابند وعلی بیدارست
آهسته میشست به گمانش زهرا بیدارست
عمریست با زهرا مدارا کرد
ه اینچنین زخمی برای زهرا دوا نکرده
سرفه هایش قاتل جان علی شده
بس که خون در این سینه جمع شده
علی بی رمق،خسته،کل شب ندیدم چشم بسته
با هر آهی از زهرایش معذرت خواست
یک ضربتی آن لحظه علی روی پهلویش خواست آمد
با شرم وحیا کنار قبر مصطفی دستی گرفت
احمد آمدوزهرا را از دست دامادش گرفت
نگاهی کرد یاسش نیلوفر شده
چشم سرخ وپهلو شکسته شده
تا که ماهش را علی خاک کرد
خنده ها راعلی با زهرا خاک کرد
همه عمر شریک غم هم بودند این دو یار
آخرش یکی با ضربت پهلو دومی با ضربت ابن ملجم شدبی قرار
[پنجشنبه 1401-10-08] [ 10:59:00 ق.ظ ]