خبر خوش تازه ای نشنیده ام فقط چند روزیست
دلم هوای هوایت را کرده است
خدارا چه دیدی شاید همین امشب
حلقه ی نگین سرخ را به انگشت سکوتم کردم
وباز دوباره در
وهم پیچ وخم شعری ساده گم شوم این نهایت شگفتیست
مثل بوی تند سیگار در مسیر باد اتوبان ….
خبر خاصی نیست جز امشب مهمانی داریم
بوی علفهای خیس میدهد
وخاک باران خورده
وطعم گل رس رود خانه چشمانش
دوماهی سیاه
کفشهایش گلیست
بی تعارف ظرف گیلاس را مقابلش میگذارم
وهسته هایش را میدهم بیاورد برایت
یادت نرود
در باغ بکاریشان ….
پروانه ها جانشانش به این شکوفه های گیلاس است ….
ای کشتی نجات بشر دستمان بگیر
ماییم غرق موج خطر دستمان بگیر
بر ما که در کمین بلا گیر کرده ایم
با چشم مرحمت بنگر دستمان بگیر
شیعه کم و محب گنهکارتان زیاد
درهم محب و شیعه بخر دستمان بگیر
ما؛ ای حسین، مسلم و هانی نمی شوییم
ما و همین دو دیده ی تر دستمان بگیر
از دست غیر دشنه ی دشنام می خوریم
از دست دوست خون جگر دستمان بگیر
راهی که پیش روست، دراز است و پای لنگ
ای روی نیزه رفته سفر دستمان بگیر
زینب اشاره کرد به سر، گفت یاحسین
ای بر خیام سایه ی سر دستمان بگیر
از قامت رشیده ی زن های خیمه ات
جز سایه ای نمانده اثر دستمان بگیر
رو کرد بعد بر سر عباس و گفت آه
ماه منیر، قرص قمر دستمان بگیر
هم بر لباس پاره ی ما سایه سار باش
هم بر رخ سه ساله سپر دستمان بگیر
امیر عظیمی
دكتر کاتوزیان چه زیبا میگوید:
بـه زندگی فکر کن…
ولی براي زندگی غصه نخور.
ديدن حقيقت اسـت، ولي درست ديدن، فضليت.
با شروع هر صبح فکر کن تازه بدنيا آمدی .مهربان باش و دوست بدار و عاشق باش.
شايد فردايی نباشد. شايد فردايی باشد اما عزيزی نباشد…
یادمان باشد؛ با شکستن پای دیگران، ما بهتر راه نخواهیم رفت!
یادمان باشد؛ با شکستن دل دیگران ما خوشبخت تر نمیشویم!
کاش بدانیم اگر دلیل اشک کسی شویم دیگر با او طرف نیستیم؛ باخدای او طرف هستیم





آخرین نظرات