حضرت نور
 
  خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما  

   


بهمن 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30      





جستجو





  خدا   ...

🌿💛 فقط خدا میدونه

چندبار گفتیم مهم نیست وبعدش زدیم زیر گریه💔 تمام غصه‌ها و سختی‌های دنیا را میشودبا یک جمله تحمل کرد:

خدایا میدانم که میبینی✋♥️

موضوعات: حرف دل  لینک ثابت



[پنجشنبه 1402-01-31] [ 12:30:00 ق.ظ ]





  سکوت...   ...

 

سکوت آدمی گاهی از صحبت های بی جواب است.

موضوعات: دلنوشته  لینک ثابت



[شنبه 1402-01-12] [ 01:01:00 ق.ظ ]





  حرف دل...   ...

آدم هایی هستند که دلبری نمیکنند، حرفهای عاشقانه نمیزنند، چیز خاصی نمیگویند که ذوق کنی آدمهایی که نمیخواهند عاشقت کنند.. اما عاشقشان میشوی! ناخواسته دلت برایشان میرود… این آدمها فقط راست میگویند راست می گویند با چاشنی قشنگ ” مهر” لبخند میزنند نه برای اینکه توجهت را جلب کنند، لبخند میزنند چون لبخند جزئی از وجودشان است… لبخندشان مصنوعی نیست، اجباری نیست در لبخندشان خدا را میبینی…. اینها ساده اند حرف زدنشان… راه رفتنشان… نگاهشان…. ادعا ندارند، بی آلایشند، پاک و مهربان

موضوعات: بدون موضوع, حرف دل  لینک ثابت



[شنبه 1401-11-08] [ 08:14:00 ب.ظ ]





  حرف دل...   ...

فکری درگیر ، قلبی پر درد ، رویی شاداب با وانمود هیچ ها راهی برای رهایی از دردهایم نمی یابم چشمانم باز است اما چیزی نمی بینم . انگار چشم های قلبم هم دیگر سویی ندارد . چیزی هایی را در سوسوی نور شمع  می بینم اما تحلیلی برای آنها ندارم چیزی احساس نمی کنم . سرشارم از خنکای زمستان از ترس ، نا امیدی . انگار بحرانی را متحمل می شوم که محکوم به تحمل آن هستم محکوم به اینکه ناراضی باشم از خود  درونم  از انسانهای اطرافم از چشم های پر دردم که در آینه هم غمش پنهان نیست . دلگیرم از خودم و خدایی که در پهنای سردی های زمستان قلبم رهایم کرد . دستانم درد می کند . دیگر توان یاری جستن در وجودم نمی یابم دیگر عاجزم از قدم زدن تا رسیدن به یاری اش . مشکل کجاست ؟ من خودم کجا هستم ؟ موقعیت مکانی اکنونم را جستجو می کنم اما چیزی جز بیابان بی آب و علف نمی یابم . انگار باران امید مدتهاست که به کویر قلبم نباریده دریاچه ی آرامشم بخار شده و ماهی های درونش زنده زنده زیر شن های غم هایم دفن شدند . باد می وزد و اشکی سرد راهش را بر روی گونه هایم پیدا می کند اشکم بر زمین می ریزد و گل پونه ای رشد می کند . عطرش کل صحرای دلم را در بر می گیرد به خودم می آیم . کجا ایستاده ام !؟

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



[یکشنبه 1401-11-02] [ 01:40:00 ق.ظ ]





  محرمانه...   ...

خبر خوش تازه ای نشنیده ام فقط چند روزیست
دلم هوای هوایت را کرده است
خدارا چه دیدی شاید همین امشب
حلقه ی نگین سرخ را به انگشت سکوتم کردم
وباز دوباره در
وهم پیچ وخم شعری ساده گم شوم این نهایت شگفتیست
مثل بوی تند سیگار در مسیر باد اتوبان ….
خبر خاصی نیست جز امشب مهمانی داریم
بوی علفهای خیس میدهد
وخاک باران خورده
وطعم گل رس رود خانه چشمانش
دوماهی سیاه
کفشهایش گلیست
بی تعارف ظرف گیلاس را مقابلش میگذارم
وهسته هایش را میدهم بیاورد برایت
یادت نرود
در باغ بکاریشان ….
پروانه ها جانشانش به این شکوفه های گیلاس است ….

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



 [ 01:33:00 ق.ظ ]






  خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما  

 
 
 
 
مداحی های محرم