دهانش خشک وجسمش غرق خون است

دلش پیش حسین عجب عشق وجنون است

گریست چشم تمام ملائک از غربت او

باحسینش حرفی داردفرزندعقیل

دارد شکایتی پیش یل ام البنین

عباس!

دیشب درغربت کوفه زنی پناهم داد

  چودیدخانه ندارم به خانه اش راهم داد

اشک ریختم ودلم شکست

یادزینبت کمرم رابشکست

حسین‌ جان، سلامی دادم ازبالای قصر آل یهود

به تمام آل عقیل وآل رسول

سلامم رابرسان به حمیده

بگو غمی که رقیه دیده ندیده

حسینم اینان که حرف بیعت بایار میزنند

  آخرش دارت میزنند

زینب کجا ومردم کوفه کجا؟

رقیه کجا وخیمه سوخته کجا؟

برگرد،مسلمت درمسلمانان کوفه ندیده یارباوفا

 

 

 

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



[شنبه 1401-04-18] [ 01:18:00 ق.ظ ]