حضرت نور
 
  خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما  

   


خرداد 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            





جستجو





  دلهای شکسته...   ...

آرام باش؛هوایت را دارد…🥲🌱

موضوعات: دلنوشته  لینک ثابت



[شنبه 1402-01-12] [ 12:57:00 ق.ظ ]





  مبهم...   ...

مگر چقدر مبهم…🥀

موضوعات: دلنوشته  لینک ثابت



 [ 12:56:00 ق.ظ ]





  بلا...   ...

من خود بلای خویشم …🥲🍂

موضوعات: دلنوشته  لینک ثابت



 [ 12:54:00 ق.ظ ]





  انتظار...   ...

گرچه خسته ام گرچه دلشکسته ام باز هم گشوده ام درى به روى انتظار تا بگويمت هنوز هم به آن صداى آشنا اميد بسته ام. اى تو صاحب زمان! اى تو صاحب زمين! دل جدا ز ياد تو آشيانه اى خراب وبى صفاست ياد سبز وروح بخش تو ياد لطف بى نهايت خداست کوچه باغ سينه ام اى گل محمدى به عطر نامت آشناست آنکه در پى تو نيست کيست؟ آنکه بى بهانه تو زنده است در کجاست؟ اى کرامت وجود! باد غربتى که مى وزد به کوچه هاى بى تو بوى مرگ مى دهد بوى خستگى فسردگى کوچه ها در انتظار يک نسيم روح بخش يک پيام آشنا ودلنواز سينه را گشوده اند. کوچه هاى ما هميشه عاشق تو بوده اند. اى کبوتر دلم هوايى محبتت! سينه ام آشناى نعمت غم است گر هزار کوه غم رسد هنوز هم کم است از درون سينه ام ناله هاى مرغ خسته اى به گوش مى رسد. بالهاى زخمى ام نيازمند مرهم است. صبحگاه جمعه ها آفتاب ياد تو ز (ندبه)هاى ما طلوع مى کند. آنکه شب پس از دعا با سرود اشتياق ونغمه اميد با دلى سفيد خواب رفته است روز را به شوق ديدنت شروع مى کند اى تو معنى اميد وآرزو! اى براى انتظار عاشقانه آبرو! عشقهاى پاک در ميان خنده ها وگريه هاى عاشقان پيش عصمت الهى ات خضوع مى کند. اى بهانه اى براى زيستن! اشتياق همچو سبزه بهاره هر طرف دميده است. جمکران جلوه اى از انتظار وشوق ماست اى بهار جاودان اى بهار آفرين ما در انتظار مقدم توييم اى اميد آخرين! اى عزيز دل پناه شيعيان اى فروغ جاودان! سايه بلند نام وياد تو از سر وسراى عاشقان بيقرار کم مباد قامت بلند شوق جز بر آستان پرشکوه انتظار خم مباد

 

موضوعات: دلنوشته  لینک ثابت



[دوشنبه 1402-01-07] [ 02:11:00 ق.ظ ]





  فاطمه...   ...

من می‌دانم در مقابل دخت گرامی پیامبر اکرم (ص)، نمی‌توانم چیزی بگویم که سربلندم کند، اما خوب می‌دانم که بزرگی تو، کوچکی مرا سامان می‌بخشد. من می‌دانم هر آن چه بگویم در مقابل تو بی ارزش می‌نماید، اما ارزش و بهای تو، به تمام من قدر می‌گذارد. دختر والاقدر پیامبر اسلام، به من نظری بیفکن و از خداوند سبحان که به تو نزدیکتر است، بخواه که حال را به نیکی دگرگون سازد.

چطور می‌توانم با تو سخن بگویم با چیزی که هستم و چطور می‌توانم از سخن گفتن و پناه آوردن به درگاه تو صرف نظر کنم، با چیزی که تو هستی. می‌دانم تو نسبت به من مهربانی داری و درد و دل‌های من را با لطف خود، می‌شنوی. ای فاطمه مطهر، می‌دانم که اگر چه در بهشت جای داری، اما در این نزدیکی جایی، حریر محبت خود را برای دوستداران خاندانت گشوده و ما را که دور افتاده دوست هستیم، تیمار می‌کنی.

موضوعات: آرامش محض, دلنوشته  لینک ثابت



[پنجشنبه 1401-12-25] [ 10:47:00 ب.ظ ]





1 2 3 5 6

  خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما