ارسال شده در 9 فروردین 1402 توسط فاطمه نصاری جزیره در آداب سفره, اکسیرعشق
پيداست هنوز شقايق نشدي … زنداني زندان دقايق نشدي … وقتي که مرا از دل خود مي راني … يعني که تو هيچ وقت عاشق نشدي … زرد است که لبريز حقايق شده است …تلخ است که با درد موافق شده است … شاعر نشدي وگر نه مي فهميدي … پاييز بهاريست که عاشق شده است…//
آخرین نظرات