دلم برای ورود تو لحظه شماری می‌کند و حنجره ام تو را فریاد می‌زند، تو که تجلی عشقی.
قنوتم را طولانی می‌کنم تا تو نیمه شبی برای آن دعا کنی
کوچه‌های غریب بی کسی را آب و جارو می‌کنم تا تو صبحی زود از آن کوچه عبور کنی.
هر روز چراغ دلم را با جامعه الکبیره روشن می‌کنم و
سفره افطارم را با آل یاسین و عهد تزیین می‌کنم و
برای ظهور تو هر روز پای درد کمیل می‌نشینم.‌
نمی‌دانم آخرین ایستگاه توسل چه هیجانی دارد که
مرا با خود تا آن سوی فاصله‌ها می‌برد و صبح آدینه چه صفایی دارد، که صبح آسمانش پراز ندبه است.
مولایم…! بی تو دفتر دلمان پر است از مشق‌های انتظار و
من با دلم می‌خواهم آن روز که می‌آیی زیباترین مدال ایثار را تقدیم نگاه تو کنم.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



[دوشنبه 1401-10-26] [ 12:50:00 ق.ظ ]