رسم خوبی داشتیم، ماه رمضان ها بعضی شب ها چند تا از مربی ها جمع می شدیم، افطاری میرفتیم خونهی دانش آموزان . . . یه بار تو یکی از شبها، توی ترافیک گیر کردیم، اذان گفتند، علی گفت : وحید بریم نماز بخوانیم وقت نمازه، من گفتم : ۵ دقیقه بیشتر نمونده علی جان… بیشتر »
آخرین نظرات