از هق هق نسیم شنیدم صدای تو
بابا فدای گریه ی” کوفه میای ” تو
اینجا همه برای سرت گریه می کنند
اینجا منم رقیه ی بزم عزای تو
بابا شنیدم از همه جا سنگ خورده ای
لابد نمانده است سری هم برای تو
تو اولین شهیدی و من اولین یتیم
این اولین یتیم شهادت فدای تو
آن ریسمان که دست علی را به کوچه بست
در کوفه بسته شد به سر و دست و پای تو
جسم تو را چگونه به کوچه کشانده اند؟
ای کاش بود چادر من بوریای تو
تا اینکه بی کفن نشوی بین کوچه ها
زینب چقدر نذر نموده برای تو
زینب دو طفل دارد و تو هم دوتا پسر
آنها به جای زینب و اینها به جای تو
بابا بمان به کوفه بیایم ببینمت
تا با دو دست بسته بیفتم به پای تو
کوفه برای دیدن من معجری بیار
از غصه مُرد ؛ دخترک باحیای تو
مویم سفید گشته و قدم خمیده است
بابا منم مسافر کرب و بلای تو
تا زنده ام قسم به لب تشنه ات پدر
گریه کنم برای تو و ماجرای تو
موضوع: "دخترانه"
دردیم پا به سر همه و تو طبیبه ای
بنت الکریم بنت شرافت شریفه ای
جود و کرامت از پدرت ارث برده ای
دردانه کریم دو عالم کریمه ای
درگاه توست دار شفای مریض ها
تو آبروی آل حسن تو وجیهه ای
نام تو یاد فاطمه را زنده می کند
مهدیه مبارکه شهر حله ای
دور تو پرچم است فراوان ولی بقیع
بیرق که نه علم که نه حتی کتیبه ای….
تو هم شریک غصه کلثوم و زینبی
تو همنوای آه رباب و سکینه ای
مثل رقیه قلب تو از غصه آب شد
تو شام را ندیده ولیکن شهیده ای
بی بی شنیده ایم غمت بی حساب بود
چون عمه های خویش مصیبت کشیده ای
آه ای بلا کشیده ز کرب و بلا بگو
آیا تو هم ز بار بلاها خمیده ای
با ما از آن غروب بگو از شرر بگو
از لحظه ای که روی مغیلان دویده ای
تو دیده ای به بازوی زینب طناب را
تو شاهد جراحت گوش رقیه ای
دیدی چگونه کودک شش ماهه خواب رفت؟
شد شیرخواره ذبح به تیره سه شعبه ای
در کوفه روی ناقه عریان نشسته ای
تو هم کلام با سر قاسم به نیزه ای
گر چه به کوفه روز تو چون شام شد ولی
تا شهر شام همره زینب نرفته ای
گریه میان خنده انزار سخت بود
آل علی و کوچه و بازار سخت بود



گرچه سه سال بیشتر ندارد، اما صدسال شکایت از این اندک سال دارد؛ شکایتهایی که تاب باز گفتنشان را ندارد. بغضها روی هم جمع شده است و به یکباره میخواهد فوران کند؛ آن هم در میان خرابهای در یک شهر بزرگ که مردمانش یک روز تمام را بر آنان سنگ زدهاند و بر غم کاروان افزودهاند و اینک رفتهاند تا آسوده بخوابند؛ آسودگیشان را صدای گریه کودکی سه ساله برهم میزند. سه سال بیشتر ندارد، اما صدای گریهاش، خواب آسوده یک شهر را برهم میزند… و چقدر زود صدایش خاموش شد! 







آخرین نظرات