حضرت نور
 
  خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما  

   


خرداد 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            





جستجو





  این الرجبیون...   ...

أين الرجبيّون …

نزدیک است،  که باران بگیرد…!!!

صدای قدمهایش را می‌شنوی؟؟؟

 آسمان،، ابرهای مغفرت خداوند را آرام آرام ،، به سوی زمین،، سوق می دهد….

و این یعنی… رجب نزدیک شده است….

و دوباره خداوند است که ، مثل همیشه،، سر قرارمان ،، حاضر می شود…

همان قرار همیشگی…

من العفو می گویم… و او اجابت می کند…..

الهى ؛؛؛

یاریم کن… تا العفو های من،، ازحقیقت جانم ، برآیند !!!

یاریم کن… تا العفو های من،، با خضوع بندگی همراه باشند !!!

یاریم کن… تا هنگام العفو گفتن هایم،، “راست بگویم”….

یاریم کن… این بار راست بگویم

 

موضوعات: آرامش محض, رجبیون  لینک ثابت



[دوشنبه 1401-11-03] [ 07:08:00 ب.ظ ]





  ماه رجب...   ...

نو کنید جامه را، پاک کنید خانه را، گل بزنید قبله را، ماه رجب می رسد

هوش کنید مست را، آب زنید دست را، سجده کنید هست را، ماه رجب می رسد

سیر کنید گشنه را، آب دهید تشنه را، دور کنید غصه را، ماه رجب می رسد

عفو کنید بنده را، أرج نهید زنده را، یاد کنید رفته را، ماه رجب می رسد

موضوعات: آرامش محض, ماه رجب  لینک ثابت



 [ 07:07:00 ب.ظ ]





  زخم دلها...   ...

من خوبم !

روزها هم همه دارند عبور می کنند به آرامی

 نه چراغ قرمزی را رد می کنند..نه تصادفی رُخ داده..

باز هم می گویم من خوبم..

همه چیز هم عالیست

تنها

 نمی دانم از خدا که پنهان نیست

از شما چه پنهان

روزهاست خنده هایم به گریه ختم می شود…
 
گریه هایم به سکوت

چند روزیست فکر می کنم خوشحالم

 هیچ چیز کم نیست

فکر می کنم دیگر فکرِ هیچ چیز با من نیست

چند روزیست

روزهایم

روز

ن.ی.س.ت

اما..من خوبم.

موضوعات: آرامش محض, زخم دلها  لینک ثابت



[یکشنبه 1401-11-02] [ 01:43:00 ق.ظ ]





  حرف دل...   ...

فکری درگیر ، قلبی پر درد ، رویی شاداب با وانمود هیچ ها راهی برای رهایی از دردهایم نمی یابم چشمانم باز است اما چیزی نمی بینم . انگار چشم های قلبم هم دیگر سویی ندارد . چیزی هایی را در سوسوی نور شمع  می بینم اما تحلیلی برای آنها ندارم چیزی احساس نمی کنم . سرشارم از خنکای زمستان از ترس ، نا امیدی . انگار بحرانی را متحمل می شوم که محکوم به تحمل آن هستم محکوم به اینکه ناراضی باشم از خود  درونم  از انسانهای اطرافم از چشم های پر دردم که در آینه هم غمش پنهان نیست . دلگیرم از خودم و خدایی که در پهنای سردی های زمستان قلبم رهایم کرد . دستانم درد می کند . دیگر توان یاری جستن در وجودم نمی یابم دیگر عاجزم از قدم زدن تا رسیدن به یاری اش . مشکل کجاست ؟ من خودم کجا هستم ؟ موقعیت مکانی اکنونم را جستجو می کنم اما چیزی جز بیابان بی آب و علف نمی یابم . انگار باران امید مدتهاست که به کویر قلبم نباریده دریاچه ی آرامشم بخار شده و ماهی های درونش زنده زنده زیر شن های غم هایم دفن شدند . باد می وزد و اشکی سرد راهش را بر روی گونه هایم پیدا می کند اشکم بر زمین می ریزد و گل پونه ای رشد می کند . عطرش کل صحرای دلم را در بر می گیرد به خودم می آیم . کجا ایستاده ام !؟

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



 [ 01:40:00 ق.ظ ]





  محرمانه...   ...

خبر خوش تازه ای نشنیده ام فقط چند روزیست
دلم هوای هوایت را کرده است
خدارا چه دیدی شاید همین امشب
حلقه ی نگین سرخ را به انگشت سکوتم کردم
وباز دوباره در
وهم پیچ وخم شعری ساده گم شوم این نهایت شگفتیست
مثل بوی تند سیگار در مسیر باد اتوبان ….
خبر خاصی نیست جز امشب مهمانی داریم
بوی علفهای خیس میدهد
وخاک باران خورده
وطعم گل رس رود خانه چشمانش
دوماهی سیاه
کفشهایش گلیست
بی تعارف ظرف گیلاس را مقابلش میگذارم
وهسته هایش را میدهم بیاورد برایت
یادت نرود
در باغ بکاریشان ….
پروانه ها جانشانش به این شکوفه های گیلاس است ….

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



 [ 01:33:00 ق.ظ ]






  خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما