حضرت نور
 
  خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما  

   


بهمن 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30      





جستجو





  زبان عشق...   ...

 

کوچه ای بی عبورم ،شبی بی مهتاب…
درد چون هواست و به ناچار میکشم نفس….
قورت داده ام زمستان را
یخ بسته دلم…
گیر کرده ام در خلوت ِ خاموش و جا مانده ام در فصلی که عشق
راهش از من جدا گشت…
دیگر مرا
نمیشناسد آن آشنای دور…
آفتاب آرزوهایم را
ربوده فلک
دیگر
تابشی نیست
این دلِ یخ بسته
بهارش را خاک کرده اند….

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



[دوشنبه 1401-10-26] [ 01:00:00 ق.ظ ]





  کبوتر عاشق..   ...

عاشقی را چه نیازیست

به توجیه و دلیل

که تو ای عشق

همان پرسش بی‌زیرایی..

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



 [ 12:56:00 ق.ظ ]





  منتظر...   ...

دلم برای ورود تو لحظه شماری می‌کند و حنجره ام تو را فریاد می‌زند، تو که تجلی عشقی.
قنوتم را طولانی می‌کنم تا تو نیمه شبی برای آن دعا کنی
کوچه‌های غریب بی کسی را آب و جارو می‌کنم تا تو صبحی زود از آن کوچه عبور کنی.
هر روز چراغ دلم را با جامعه الکبیره روشن می‌کنم و
سفره افطارم را با آل یاسین و عهد تزیین می‌کنم و
برای ظهور تو هر روز پای درد کمیل می‌نشینم.‌
نمی‌دانم آخرین ایستگاه توسل چه هیجانی دارد که
مرا با خود تا آن سوی فاصله‌ها می‌برد و صبح آدینه چه صفایی دارد، که صبح آسمانش پراز ندبه است.
مولایم…! بی تو دفتر دلمان پر است از مشق‌های انتظار و
من با دلم می‌خواهم آن روز که می‌آیی زیباترین مدال ایثار را تقدیم نگاه تو کنم.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



 [ 12:50:00 ق.ظ ]





  کبوتران حرم...   ...

کبوتر با کبوتر باز با باز ! حقیقت این چنین بوده از آغاز.
در این عصر پر از ناباوری ها
که یکسو برج و باروهای وحشی
خراشیده حریم آسمان را
و یکسویش هزاران کودک خرد
برند حسرت به دندان تکه نان را
به روی پرده های دلکش ساز
به یکسو رقص انگشتان زیبا و خیالی
یه یکسو زخم سرانگشت خونین
یه روی رج به رج از دار قالی.
مگو با من سخن همبستگی را
مگو با من ز کوچ دسته جمعی
کند همجنس با همجنس پرواز.
حدیث شاهزاده و گدا را
که تنها قصه ای از بهر خواب است
مخوان دیگر به گوش کودکانت !
کبوتر را چه جای همنشینی با عقاب است ؟!

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



 [ 12:48:00 ق.ظ ]





  کبوترحرم...   ...

زائری   بارانی ام    ،  آقا  به  دادم  می رسی؟

بی پناهم خسته ام ، تنها ، به دادم می رسی؟

گر  چه   آهو   نیستم   اما   پر   از    دلتنگی ام

ضامن   چشمان   آهوها  ، به   دادم  می رسی؟
از   کبوترها   که   می پرسم  نشانم    می دهند

گنبد و   گلدسته هایت  را ،  به  دادم می رسی؟ 
ماهی     افتاده   بر   خاکم    لبالب     تشنگی

پهنه    آبی ترین    دریا  ،  به   دادم   می رسی؟
ماه    نورانی   شب های    سیاه    عمر    من

ماه من  ، ای  ماه  من ،   آیا به دادم می رسی؟
من   دخیل  التماسم  را به   چشمت   بسته ام

هشتمین    دردانه    زهرا   ، به دادم  می رسی؟
باز    هم   مشهد ،   مسافرها  ، هیاهوی   حرم

یک   نفر    فریاد   زد  :     آقا به دادم می رسی؟ 

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



 [ 12:45:00 ق.ظ ]






  خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما  

 
 
 
 
مداحی های محرم